زندگی رویایی

ساخت وبلاگ

الان ...

شاید الان نباید بیام اینجا و بنویسم

ولی اومدم تا بگم امروز ، ماهگرد دوم ماست 

الان پشت این میز توی این ناهار دو نفره یه حس فوق العاده دارم

بهترین حس دنیاست 

خوشبخت ترین آدم روی زمینم

زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 208 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 14:11

بعد 23 روز اومدم بنویسم این مدت زمان واسه منی که هر ساعت در حال نوشتن از اتفاقات روزمره و حالاتم بودم یه مقدار زیادهولی خب واقعا نمیرسم کار خاصی هم ندارماااابیشتر زمانم کنار حامد سپری میشه یه تایم های کمی هم مدرسه و به تازگی کلاس های یونی شروع شده اما ... سه شنبه من کلاس داشتم حامد هم بیکار بود با هم میرفتیم یونی کلاس بنده تشکیل نشده گفتم بریم تجریش رفتیم تجریش برگشت گفتم بریم انقلاب یخورده قدم بزنیمنمیدونم چرا قدم زدن توی پیاده روی شلوغ انقلاب اینقدر برام لذت بخشه ماشین و توی 16 آذر پارک کردیم ، فکر نمیکردن جرثقیل ببره یخورده قدم زدیم و به اصرار من رفتیم جوجه طلایی توی 12 فرورین 2 تا جوجه طلایی گرفتیم تا توی ماشین بخوریمحامد هرچی گفت بریم توی یه رستوران بشینیم بخوریم من قبول نکردم غذا به دست برگشتیم دیدیم ماشین نیست خلاصه بعد پیگیری ها فهمیدیم بردن پارکینگ نور رفتیم پارکینگ نور چهار راه طالقانی برگه پارکینگ و گرفتیم ماشین و پیدا کردیم نشستیم توش جفتمون به غذاها نگاه کردیم و زدیم زیر خندهنرمال غذاها رو باز کردیم و نوش جان کردیممسئول پارکینگ نگامون میکرد ... نگاش داد میزد که با خودش میگه چه دل خوشی دارن اینا قشنگ غذامونو خوردیم و یه رب تو ماشین نشستیم چرت و پرت گفتیم پیاده شدیم دزدگیر و زدیم او زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 298 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 14:11

یه روز یکی وارد زندگیت میشه از تمام کسایی که ترکت کردنبه خاطر رفتنشون تشکر میکنی . . .این جمله رو خیییییلی شنیدیم شاید خیلیامونم تجربه اش کردیمو حالا این منم که لحظه به لحظه دارم با تموم وجودم این جمله رو درک میکنم میدونی بالا بلندی هامو تک تک لحظه هامو دیدی تک تک قهقه ها و هق هق هامو شنیدی خیلیا تو زندگی من اومدن و رفتن دوست و رفیق آشنا و غریبه خیلیا رو خواستیم بمونن ولی نموندن خیلیا رو نخواستیم بمونن ولی موندنیاد یه تکس افتادمخیلی چیزا خواستیم عملی نشد / خواستیم بشیم مال هم ولی نشد بیخیال اینا هر لحظه میگم خدایا شکرت شکرت حامد و فرستادی توی زندگیمدرست به موقع توی روزایی که داشتم داغون میشدم فقط یه مشکل دارم گذشته ای که از ذهنم پاک نمیشه ... خاطراتی که از ذهنم پاک نمیشه ... آدمایی که از ذهنم پاک نمیشه ... و در آخر " منی " که هیچ وقت خودشو نمیبخشه + باز خرسی جلو چشامه ... نمیدونم چرا :| زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 207 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 14:11